آسمونا بیقرارند کبوترا پرواز می کنند
زائرا بیاین که دارند در بقیع رو باز می کنند
بارونیه آسمونش ، لب پنجره ی ایوونش ، عالمیه روضه خونش
وااای چه حکایتی، وااای چه زیارتی، وااای عجب غربتی
بیا و ببین مدینه چه اشکی این مردم میریزند
تو بقیع دارند برای کبوترا گندم می ریزند
بی ضریح و بارگاهه، این زیارت اگه کوتاهه، لبریزه از اشک و آهه
حرف دلتو دوباره بگو، از خاک پر از ستاره بگو، از حرمی که نداره بگو
وااای چه حکایتی، وااای چه زیارتی، وااای عجب غربتی
آسمونا بیقرارند کبوترا پرواز می کنند
زائرا بیاین که دارند در بقیع رو باز می کنند
بارونیه آسمونش ، لب پنجره ی ایوونش ، عالمیه روضه خونش
وااای چه حکایتی، وااای چه زیارتی، وااای عجب غربتی
یا امام صادق آقا چرا شب غم سر نمیاد
حرمی نداری اما ازم که کاری بر نمیاد
سمت بقیع پر کشیدم ،رو به قبر تو سلام میدم ، تنها تویی تو امیدم
باز به خاطرت می باره بقیع، باز یه زائرت کنار بقیع، سر میذاره رو دیوار بقیع
وااای چه حکایتی، وااای چه زیارتی، وااای عجب غربتی